تمام ناپیدای من

درد من این گشتن بی امان ، پی چیزی است که نمی دانم چیست

تمام ناپیدای من

درد من این گشتن بی امان ، پی چیزی است که نمی دانم چیست

باز باران...

الان توی دفترم توی دانشگاه نشستم و از پتجره اتاقم که رو به محوطه سرسبز تازه بازسازی شده دانشگاه باز می شه بیرون رو تماشا می کنم و چایی می خورم . خیلی حس باحالیه ....

نظرات 1 + ارسال نظر
angel پنج‌شنبه 25 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 12:54 ب.ظ

خوش به حالت ! من تو دفتر نشستم و دارم با نگرانی از پنجره به بارون نگاه میکنم و خدا خدا میکنم وقتی کلاسم تموم شد بارون بند بیاد وگرنه با این همه کار و این مسیر طولانی تا خونه بیچاره می شم.

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد