تمام ناپیدای من

درد من این گشتن بی امان ، پی چیزی است که نمی دانم چیست

تمام ناپیدای من

درد من این گشتن بی امان ، پی چیزی است که نمی دانم چیست

مورد تنفر بودن چه حسی داره ؟

اخیرا صبح که وارد دانشگاه می شوم زن میان سال و پر هیکلی را می بینم که با چهره ای مسخ شده و دوست نداشتنی در راه روها یا دم در ایستاده . چادری که بر سر می گذارد هیکل درشت او را درشت تر نشان می دهد . اول با خودم فکر می کردم این مادر فولاد زره دیگر کیست که هر روز صبح چشمم با جمالش روشن می شود . تا بالاخر فهمیدم سرکار عجوزه خانم گشت ارشاد دانشگاه است و به دانشجویان دختر بیچاره گیر می دهد . جالب اینجاست که هیچ کس اهمیت چندانی به وجودش نمی دهد . واقعا دلم می خواهد بدانم از این شغلش چه احساسی دارد .از اینکه مثل دزدان گردنه گیر در کمین دانشجویان می ایستد و هر بار که لب باز می کند و با کسی صحبت می کند تنها حس نفرت را نسبت به خودش و راهی (امر به معروف) که به خاطر آن به این پست گمارده شده است ، برمی انگیزد ، چه احساسی دارد ؟ واقعا این یک شغل است ؟ به خاطر این کار حقوق می گیرد . همکار گشتی ما حتی جای مشخصی برای کارش ندارد و همچون یک سگ پاچه گیر از سر بی کاری ، به رهگذران گیر می دهد . 

نظرات 3 + ارسال نظر
یاسر سهرابی سه‌شنبه 10 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:10 ق.ظ http://www.pikapik.blogfa.com

سلام.
خواندمتون.
خوب بود.
ممنون میشم به منم یه سر بزنین.
موفق باشین.
راستی خیلیا برای نون شب وادار به انجام خیلی کارا میشن.

angel سه‌شنبه 10 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:46 ق.ظ

پس صبح ها ناجور حال می کنی
امیدوارم نسل این آدمای عقده ای منقرض بشه ....

تو سه‌شنبه 10 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:34 ب.ظ http://www.chasbandegihaye-roohe-ma.blogsky.com

لابد کارش رو دوست داره...لابد عاشق کارش هست.
لابد با زور نمیاد سر کارش...

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد