تمام ناپیدای من

درد من این گشتن بی امان ، پی چیزی است که نمی دانم چیست

تمام ناپیدای من

درد من این گشتن بی امان ، پی چیزی است که نمی دانم چیست

آینده خوب دوست داشتنی !

نمی دونم تمام این آدم هایی که وقتی بهشون نگاه می کنم حسابی سرگرم کارن و انگار دارن از زندگی لذت می برند و تمام تلاش خودشونو برای آینده می کنند ، واقعا این احساس رو دارند یا مثل من از آینده همه چیز نا امید هستند و فقط فکر می کنند دارند رو به آینده حرکت می کنند . به هر حال خوش به حالشون ، چون در نگاه من آینده خوب مثل یک اسب سرکش می مونه که به تاخت داره می ره و من هر چه انرژی بیشتری برای رسیدن بهش صرف می کنم ، احساس می کنم گرد و غبار تاختش داره بیشتر ازم دور می شه . 

نظرات 6 + ارسال نظر
تو چهارشنبه 25 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:30 ق.ظ http://صwww.chasbandegihaye-roohe-ma.blogsky.com

...

به نکته بسیار مهمی اشاره کردی

[ بدون نام ] چهارشنبه 25 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:32 ق.ظ

آینده هیچ وقت از راه نمی رسه . فقط وقتی تو بهش رسیدی قافلگیرت می کنه و دوباره از دستت فرار می کنه

angel چهارشنبه 25 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 07:10 ب.ظ

[:ba'zi vaghta ba khodam fekr mikonam che khoube bikhiale ayande beshimo say konim dar lahze zendegi konim o halesho bebarim ,kasi ke az ayande khabar nadare hadeaghal haalo az dast nadim .

مهشید جمعه 27 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:11 ب.ظ http://mahshidmohamadi.blogfa.com

امید نداشته باشیم چکارکنیم پس؟؟

امید به چیزای نداشته مثل مسکن فقط نداشته ها رو پنهان می کنه ، رفعش نمی کنه . باید فکر دیگری کرد

فلانى چهارشنبه 1 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 12:30 ق.ظ

قربون آدم چیز فهم این نوشته منو یاد حرف خدآ تؤو قران میندازه که میگه ما بشر را در رنج و محنت آفریدیم
یعنى بشر تکلیفت روشن فک نکن هرچه بیشتر بدوى به اون آرامشى که در رویات میپرورونى میرسى
پ ن:یکى از دوستام بهم میگفت فلانى اگه یه وقتى هم احساس کردى به خواسته هات رسیدى و خیلى راحتى بدون که وقت رفتنت رسیده
حالا بیا و خودتو در مشکلات هشت تیکه کن فایدش چیه!منکه میگم خدا حتمأ این توان رودر ما دیده که هم چین وعده هایى بهمون داده

دلت خوشه ها . فقط امیدوارم اون ور که رسیدی شوکه نشی ، تازه بفهمی عجب رودستی خوردی

@@ چهارشنبه 1 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 12:42 ب.ظ

البته منم دنبال اسب سرکش دویدنو ترجیح میدم به ساکن بودن ولى تا جایى که به نفس نفس نیافتم به آرامش نسبى هم معتقدم اما با بزرگ کردن ناآرامیهاى زندگى شدیدأ   مخالفم ما یه زنجیرهء وابسته به هم هستیم در تعیین تقدیر پس قرار نیست که بنده چوب نادانى یک یا چند حلقه از این زنجیره رو بخورم و حلقهء خودمو پاره کنم به جاش پتانسیل حلقهء خودمو انتقال میدم به حلقه هاى بعدى

آوَرین

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد