متن زیر برگرفته از این لینک هست : http://nakhodaa.blogspot.com/2011/09/70.html
خیلی باهاش کردم و دیدم واقعا کشور من همینه ؛ درست می گه .
بسیار دور از هم قد کشیدهایم !
هر یک بر فراز صخرهای بلند و درهای عمیق؛ میانمان که با هیچ
خاکستری پر نخواهد شد ...
جدایمان کردند؛ از روز اول مهر ! با
پوششهای متفاوت !
مانتو و مقنعه و چادر تیره بر تو
پوشاندند
و ...
من را با لباس فرم و !
کلهای تراشیده به ساختمانی دیگر فرستادند !
من را به مدرسهی پسرانه و تو را دخترانه ... !!!
دانشگاه هم که رفتیم جدایمان کردند !
با ردیفهای دور از هم ...
نیمکتهای خانمها و آقایان !
با درها و راهروها و ورودیها و خروجیهای خواهران و برادران ...
جدایمان کردند
و ...
ما بسیار دور از هم قد کشیدیم !
در اتوبوس !
با میلهها و در حرم و امامزاده با نردهها
و در دریا و ساحل ...
با پارچههای برزنتی !
آنقدر دور و غریب !
از هم بزرگ شدیم تا من شدم راز درک ناشدنیای برای تو !
و ...
تو شدی عقدهی جنسی سرکوب شدهای برای من !!!
تا هر جا که دیگر نتوانستند جدایمان
کنند
در تاکسی و خیابان !
از زور نادانی و بیماری و عقدههای جنسی !
تو در پی یک نگاه و توجه و متلک از من باشی ...
و من خود را به تو بمالم !
و برهنگی ساق پایت حالی به حالیام کند ...
و نگاه حریصام مانتو ات را بدرد !
جدا و بسیار دور از هم قد کشیدیم
انقدر که تا پایین تنه هایمان معذب مان کرد خیال کردیم عاشق شدهایم و
چون عاشق هستیم باید ازدواج کنیم و بعد هم با هزاران عقدهی
بیدار و خفته به زیر یک سقف رفتیم !
بسیار دور از هم قد کشیدیم ...
انقدر که دیگر نگاهمان نیز یکدیگر را خوب و درست ندید و نگاههای انسانی جای خود را به نگاه جنسیتی دادند درهمه جا !
در محل کار، در محافل فرهنگی و علمی و حتی جلسات سیاسی ...
و تو باید تقاص همهی این فاصله ها را
بپردازی انگار !
تقاص دوری از من و بر صخرهای دیگر قدکشیدنت را ...
تقاص تو را ندیدن و نشناختن را !
باید که تنت بلرزد ...
وقتی هوا تاریک میشود !
و ...
تو تنها در خیابانی !
وقتی دنبال کار میگردی
وقتی تاکسی سوار می شوی !
اینجا یک مستراح عمومی است !!!
به وسعت یک کشور ...
بهتان بر نخورد !
آخر سالیان سال است
که ...
در همه جای دنیا !
فقط مستراحها را
زنانه و مردانه کردهاند !!!
دلم نمیخواد پستی که فکر خودتون پشتش نیست رو بخونم...شرمنده...
خوندن هر مطلبی میتونه آدم رو به واقعیت نزدیک کنه ، حتی اگه اون مطلب دروغ باشه یا حتی حلیة المتقین باشه . به نظر من این ساز و کار خواندن هست که آدم رو به واقعیت نزدیک می کنه ، بعضی وقت ها دانستن دروغ ها و خواندن مضخرفات می تونه باعث یک نتیجه گیری درست بشه