تمام ناپیدای من

درد من این گشتن بی امان ، پی چیزی است که نمی دانم چیست

تمام ناپیدای من

درد من این گشتن بی امان ، پی چیزی است که نمی دانم چیست

پاییز

هوا داره سرد می شه و یک اول مهر دیگه در راهه . هیچ وقت از پاییز خوشم نیومده . دنیای آدم سرد و غم انگیز می شه . دنیای آدمی مثل من که در حالت پیش فرض غم انگیزه ببین با اومدن پاییز چه بلایی سرش می یاد . سردی هوا یه جورایی قهر آمیزه . احساس می کنی طبیعت هم دیگه با تو قهره . تو روزای بهار و تابستون آدم به دور و برش نگاه می کنه و آدم های شاد رو که می بینه به خودش می گه این طبیعت زیبا و آدم های خوشحال ! پس چرا من خوشحال نیستم ؟!!! اما تو پاییز اوضاع بدتر می شه . روزهای کوتاه ، عصرهای سرد ، بادهای حزن انگیز و من هنوز که هنوزه مثل یک بچه مدرسه ای باز هم به یاد روزهای شروع کلاس می افتم . نگرانی از مواجه شدن با هم کلاسی های جدید ، معلم های جدید و درس های جدید . خاطرات خوشی از روزهای اول پاییز ندارم . فقط تا به یاد دارم غمی به غم های درونم اضافه شده ؛ حتی حالا که دیگر نه مدرسه ای هست و نه شروع اول مهر نگرانی های پاییزی باز هم به سراغم می آید . من از پاییز متنفرم .

نظرات 1 + ارسال نظر
تو یکشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 11:11 ق.ظ http://chasbandegihaye-roohe-ma.blogsky.com/

عاشق زمستون باش...زمستون خوبه...

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد