-
مملکت ما؟! مردم ما ؟!
سهشنبه 8 مهرماه سال 1393 20:16
دیروز صبح یک اتفاق جالب برایم افتاد که واقعا مرا به فکر فرو برد . صبح بود و در خیابان می رفتم به سمت سرپرستی بانک ملت برای یک کار اداری . در مسیر به فاصله 10 متر جلوتر یک پیرمرد لاغر اندام آرام آرام در مسیر من حرکت می کرد . از روبروی ما یک جوانک چینی که واقعا نمی دانم اینجا چه می کرد در جهت مخالف به سمت ما می آمد ....
-
عجب سرعتی دارد زمان !!!
شنبه 18 مردادماه سال 1393 07:11
بستگی دارد مبدا تاریخ را از کجا آغاز کنیم . مهمترین نقطه ای که برای آغاز یک رویداد در نظر می گیریم . امروز 17 سال از آن روز می گذرد . 17 سال . به بیانی 4 سال . به هر حال مبدا تاریخ من میگوید 17 سال . 17 سال از آن روز مثل باد گذشت و چشم بر هم بزنیم می شود 37 سال . چقدر زمان سریع می گذرد ! عجب سرعتی دارد زمان !!!
-
کشور من (59)
سهشنبه 24 تیرماه سال 1393 11:43
مردم کشور من در ریا و دو رویی رقیب ندارند. آدم های دو رویی که در خلوت خود به تمام اعتقاداتی که وانمود میکنند به آن پایبندند، پشت می کنند. آدم های دو رویی که محیط را ضامن رعایت شعونات دینشان قرار می دهند. واقعیت تلخی که آدمهای کشور من با وجود آن همه ادعا نسبت به پایبندی به اخلاق و مذهب ، هیچ وقت به هیچ کدام متعهد...
-
شبکه های اجتماعی
دوشنبه 23 تیرماه سال 1393 11:35
این روزها خیلی شنیده می شود که شبکه های اجتماعی و موبایل های هوشمند باعث از هم پاشیدن ساختار خانواده و دور شدن آدم ها از یکدیگر می شوند و از این جنبه همواره شبکه های اجتماعی و تکنولوژی های مشابه مورد انتقاد عموم قرار می گیرند. اما نکاتی در این راستا هست که معمولا در نظر گرفته نمی شوند. شخصا با این نظریه کاملا مخالفم ....
-
کاش آدم ها کوسه بودند
یکشنبه 16 تیرماه سال 1392 11:35
اساسا آدم تکلیفش با کوسه مشخصه . کاش آدم ها هم همینطور بودند . آدم ها به زهر خطرناکی آغشته اند که هر چه بیشتر نزدیکشان شوی ، احتمال آلوده شدن و زخم خوردن از این زهر بیشتر میشه .
-
اگر کوسه ها آدم بودند (برتولت برشت)
دوشنبه 22 آبانماه سال 1391 22:55
اگر کوسه ها آدم بودند با ماهی های کوچولو مهربانتر میشدند؟ البته !اگر کوسه ها آدم بودند توی دریا برای ماهی هاجعبه های محکمی میساختند همه جور خوراکی توی آن میگذاشتند مواظب بودند که همیشه پر آب باشد هوای بهداشت ماهی های کوچولو را هم داشتند برای آنکه هیچوقت دل ماهی کوچولو نگیرد گاهگاه مهمانی های بزرگ بر پا میکردند زیرا...
-
پیر می شوم این روزها
دوشنبه 8 آبانماه سال 1391 12:34
امروز صبح که بیدار شدم ، احساس کردم چیزی روی صورتم در حال فرو ریختن است . بالاخره پیری به سراغم آمد . روح سالخورده ام که همیشه خودش را در پس چهره پیکر جوانم پنهان می کرد رسوا می شود این روزها
-
خسته ام
دوشنبه 2 مردادماه سال 1391 12:35
خسته ام ، همین
-
مرگ و زندگی
یکشنبه 11 تیرماه سال 1391 21:45
امروز بعد از یک هفته که جنازه ام پیدا شد و به خاک سپرده شد ، دوباره متولد شدم .
-
من
شنبه 27 خردادماه سال 1391 21:52
برخی اوقات از اینکه او همه وجودش را برای من زندگی می کند و من بیشتر زندگی ام را برای خودم ؛ احساس خجالت می کنم .
-
افسرده ام
یکشنبه 31 اردیبهشتماه سال 1391 19:48
احساس می کنم این حس افسردگی دارد ذره ذره وجودم را می بلعد و این تنها کاری است که می توانم بکنم . بنویسم ، تا سیاهی هایی که همچون رودخانه ای به درونم جاریست را با قطره چکان از وجودم خارج کنم . آنقدر سرشار شده ام از سیاهی که قدرت گریستن به حال خودم را هم ندارم . من سرشارم از بحران .
-
شروع در پایان
جمعه 29 اردیبهشتماه سال 1391 00:49
خیلی حس بدیه وقتی تمام سلول های بدنت حس پایان و نیستی و رسیدن به انتها دارند ، نا امیدانه و سرگشته در پی نقطه ای برای شروع باشی .
-
کُما
جمعه 29 اردیبهشتماه سال 1391 00:43
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA هر از چند گاهی به حالت کُما می روم . زنده ام ، فکر می کنم ، غذا می خورم ، می خندم ؛ امادر کما به سر می برم . نمی دانم چرا تازگی ها زیاد به این حالت دچار می شوم . بدترین قسمت داستان اینجاست که کسی نمی داند تو در کما هستی و انتظار دارند مثل یک آدم معمولی رفتار کنی . من در...
-
بوی مرگ
جمعه 22 اردیبهشتماه سال 1391 13:14
دیشب در خواب یکی از عزیزانم را از دست دادم . کسی که احساس می کنم روحش در بدنم جاریست . مظهر تمام خوبی ها و پاکی های کودکی ام و اکنون . تنها کسی که هیچ وقت نتوانستم به پاکی اش و روح بزرگش شک یا انتقاد کنم . من در خواب او را از دست دادم و گویی تمام وجودم تهی شد و اکنون من بیدارم و حیران در تعبیر این خواب .
-
امنیت و آزادی
جمعه 8 اردیبهشتماه سال 1391 23:05
آنان که آزادی را فدای امنیت می کنند ، نه شایستگی آزادی را دارند و نه لیاقت امنیت را . ( بنجامین فرانکلین)
-
کشور من (58)
جمعه 8 اردیبهشتماه سال 1391 23:01
مردم کشور من به همه چیز انتقاد می کنند و هیچ وقت تحمل هیچ انتقادی را ندارند . مردم کشور من اساسا اصلاح ناپذیرند .
-
آرزوهای بزرگ
یکشنبه 27 فروردینماه سال 1391 08:55
آرزوهای بزرگ ، دروازه رسیدن به خواسته های انسان هستند . اما شرط گذر از این دروازه داشتن درک درستی از موقعیت کنونی است .
-
مذهب
جمعه 18 فروردینماه سال 1391 08:46
مذهب یعنی توقف ذهن و سر فرود آوردن در برابر تمام جهالت ها
-
آی آدم ها
شنبه 12 فروردینماه سال 1391 21:47
چقدر غم انگیز هستند آدم ها ؛ گاهی با خودم احساس می کنم ای کاش در 16 سالگی مرده بودم . همه چیز و همه کس خوب و دوست داشتنی و آینده ای پر از رویا .
-
امسال هم گذشت
چهارشنبه 24 اسفندماه سال 1390 00:27
امسال هم تمام شد ، و شب چهارشنبه سوری را در خانه گذراندم . به بدی پارسال نبود البته . شاید هم به سیاهی های اطرافم عادت کرده ام . به هر حال جای شکرش باقیست که در کل امسال به گندی سال گذشته نبود . نمی دانم روزهای زیبایی به انتظار نشسته اند یا مثل همیشه خیال خامی است تمام آنچه را که امیدی برای آینده می پندارم . همین که...
-
تصور
دوشنبه 22 اسفندماه سال 1390 00:41
گاهی در خلوتی می نشینم . در عمق زمان مکانی را می یابم و به نظاره آنچه می خواهم بگذرد می نگرم . تصور کن !!!
-
انتظار
سهشنبه 16 اسفندماه سال 1390 20:17
انتظار ، سخت ترین شکنجه دنیاست .
-
کشور من (57)
پنجشنبه 4 اسفندماه سال 1390 19:14
در کشور من مردمانش بزرگترین و عجیب ترین حماقت ها و اشتباهات تاریخ بشریت را مرتکب می شوند و هیچ گاه نه به اشتباه خود اعتراف می کنند و نه عذرخواهی یا اظهار پشیمانی . این بزرگترین غرور احمقانه این سرزمین است . به راستی چه کسی می تواند آنچنان که مردم این سرزمین خود را فریب می دهد ، کسی را فریب دهد ؟!!!
-
مرا چه می شود ؟
چهارشنبه 3 اسفندماه سال 1390 22:22
مرا چه می شود ؟ مرا چه می شود که هر کجا هستم بدترین جای زمین همان جاست . چه کسی به اندازه من آرزو داشت که هیچ وقت بود نمی بود که اینک اینگونه آرزوی نابودی کند .
-
کشور من (56)
دوشنبه 24 بهمنماه سال 1390 23:00
در کشور من مردمانش خود را سگ درگاه برخی می خوانند و بزرگترین افتخارشان گاهی اینست که چند هزار سال پیش اجداد سوسمار خور نداشته اند .
-
وقتی فکر می کنم
چهارشنبه 19 بهمنماه سال 1390 00:35
وقتی فکر می کنم احساس می کنم هستم . همیشه وقتی خوب به بودن فکر می کنم آرزوی نبودن می کنم . شاید واسه همینه که هر چند وقت یک بار تصمیم می گیرم فکر نکنم ؛ تا شاید این بودن کمتر آزارم بده .
-
ادعا
چهارشنبه 21 دیماه سال 1390 23:37
این روزها ، اطرافم پر شده از آدم های رنگارنگ و ادعاهای رنگارنگ تر از خودشان . حالم به هم می خورد از آدم هایی که ادعاهای پوچشان همچون برهنه ای با ادعای ردای زربافت است .
-
در این میانه
سهشنبه 20 دیماه سال 1390 00:20
در میان این غوغای مردم کش من در کناری نشسته ام و به اوضاعی که می گذرد می نگرم . فقط خیالم راحت است که کمی آرامش دارم این روزها .
-
یلدا
پنجشنبه 1 دیماه سال 1390 01:10
دیگر هیچ چیز مثل گذشته ها نیست . حتی جمع های خانوادگی . آدم ها چقدر عوض می شوند . آدم ها با رفتارهایشان گاهی خودشان را انکار می کنند . در این سرزمین دیگر هیچ چیز زیبا نیست .
-
آزادگی
شنبه 26 آذرماه سال 1390 00:19
آدم آزاده ای نیستم ، فقط سعی می کنم حداقل روحم را آنقدر آزاد نگه دارم تا اسیر نفرت ها و حب و بغض های حقیر رابطه هایی که بی خواست من وجود دارند نشوم . به راستی که انسان در ذات خویش چقدر موجود حقیریست !