تمام ناپیدای من

درد من این گشتن بی امان ، پی چیزی است که نمی دانم چیست

تمام ناپیدای من

درد من این گشتن بی امان ، پی چیزی است که نمی دانم چیست

دارم پیر می شم ...

داشتم با خودم فکر می کردم چند سالمه . چند سال دیگه می تونم مثل خر کار کنم و به درآمد کمش زیاد فکر نکنم و بگم ، خوب این باعث میشه در آینده زندگی و درآمد بهتری داشته باشم . یه دفعه یادم اومد هفته دیگه تولدمه !!! چند سالم می شه ؟ 

نمی دونم ، شایدم دوست ندارم بدونم . پیر شدم دیگه .

سوالات بی جواب

وقتی بچه بودم همیشه با خودم فکر می کردم ، آخر چرا خدا ما را آفرید ؟!!!

ادامه مطلب ...

فکرهای نیمه شب

وقتی فکر می کنم چه می توان بود ، در دنیایی از لذت و نئشه ی بودن غوطه ور می شوم ؛ وقتی به آنچه هست فکر میکنم ، گویی در دام کابوسی نفس گیر افتاده باشم در افکار خودم دست و پا می زنم .

شک

راستش هنوز هم برای نوشتن کمی شک دارم !!!

ادامه مطلب ...

نام ناپیدای من

شاید بهتر باشد اولین مطلبی که در این وبلاگ می نگارم مفهوم نام ناپیدای این وبلاگ باشد که از لحظات آغازین زندگی خودم سرچشمه می گیرد . 

ادامه مطلب ...