تمام ناپیدای من

درد من این گشتن بی امان ، پی چیزی است که نمی دانم چیست

تمام ناپیدای من

درد من این گشتن بی امان ، پی چیزی است که نمی دانم چیست

امسال هم گذشت

امسال هم تمام شد ، و شب چهارشنبه سوری را در خانه گذراندم . به بدی پارسال نبود البته . شاید هم به سیاهی های اطرافم عادت کرده ام .

به هر حال جای شکرش باقیست که در کل امسال به گندی سال گذشته نبود . نمی دانم روزهای زیبایی به انتظار نشسته اند یا مثل همیشه خیال خامی است تمام آنچه را که امیدی برای آینده می پندارم . همین که الان کمی امید در دلم هست غنیمت است .

تصور

گاهی در خلوتی می نشینم . در عمق زمان مکانی را می یابم و به نظاره آنچه می خواهم بگذرد می نگرم . تصور کن !!!

انتظار

انتظار ، سخت ترین شکنجه دنیاست .

کشور من (57)

در کشور من مردمانش بزرگترین و عجیب ترین حماقت ها و اشتباهات تاریخ بشریت را مرتکب می شوند و هیچ گاه نه به اشتباه خود اعتراف می کنند و نه عذرخواهی یا اظهار پشیمانی . این بزرگترین غرور احمقانه این سرزمین است .  به راستی چه کسی می تواند آنچنان که مردم این سرزمین خود را فریب می دهد ، کسی را فریب دهد ؟!!!

مرا چه می شود ؟

مرا چه می شود ؟ مرا چه می شود که هر کجا هستم بدترین جای زمین همان جاست . چه کسی به اندازه من آرزو داشت که هیچ وقت بود نمی بود که اینک اینگونه آرزوی نابودی کند .