من توی زندگیم از خیلیا زخم خوردم ، از خیلیا دلخور شدم و رنجیدم . خیلی وقت ها دلم می خواسته انتقام سختی بگیرم . ولی وقتی در موضعی قرار گرفتم که می تونستم پدر طرف رو در بیارم این کار رو نکردم . نمی دونم چرا !!! به عفو و لذتی که در او هست و در انتقام نیست معتقد نیستم ، ولی نمی دونم چرا وقتی دستم به انتقام باز می شه این کار رو نمی کنم .
سلام
درست میگی. لذتی که تو عفو هست تو انتقام نیست
من اصلا چنین حرفی نزدم و اصلا اعتقادی هم به این حرف ندارم .
منم این طوریم و میدونم چرا وقتی دستت بازه واسه انتقام این کار رو نمیکنی...
چرا ؟
درگیری های درونی باعث میشه تو موقعی که میخوای انتقام بگیری حس نداشته باشی...
البته واسه من بی حسیم هست...
من آرامشی که در بی حسی دارم رو حاضر نیستم با چیزی عوض کنم...موقع انتقام که میرسه میرم تو بی حسی و بیخیال همه چی میشم...
فک کنم خیلی بد توضیح دادم و نتونستم منظورم رو برسونم...
برگشتم یه چیز دیگه بگم اونم اینکه وقتی دیگه حسی واسه انتقام نداری گاهی اطرافیانت دهنت رو صاف میکنن و هرگز نمیفهمن که تو واقعا هیچ حسی واسه انتقام نداری...
این حسو خوب اومدی
man hamishe be entegham fek mikoanam hamishe be badtarin shekl tou zehnaam az har kac ke azyatam mikone entegham migiram
vali dar nahayat vaghti zamane amal mirese hich kar nemikonam faghat delam migire hameye dardamo tou delam mirizam ,,nemidounam in bade ya khoub vali ....
vali bazi vaghta ke az kac narahat misham yeki 2 ta matalak ke behesh migam najour hal mikonam