یک راه جدید پیدا کردم برای فرار از همه چیزهایی که ازشون متنفرم . شنا ؛ شنا این روزا شده اعتیاد جدید من . تک و تنها می رم فقط شنا میکنم . آبی آب بهم آرامش می ده . لحظه خون بازی این اعتیاد لحظه هاییست که خسته روی آب غوطه ور میشم ، آب گوش هام رو پر می کنه و صدای دنیای بیرون قطع میشه . تنها چیزی رو که می شنوم صدای قلب خودمه . فکرم اما باز میشه . دنیای درونم شفاف می شه و احساسش می کنم . گویی دیگه در بند نیست . خودم رو رها می کنم و گاهی اوقات با خودم فکر می کنم ، آخه چرا به دنیا اومدم ؟!!
سلام چقدر وبلاگ دلنشینی دارید
دلنشین ! چه کلمه آرامش بخشی ؟!!!
شنا خوبه...و اگر خشم فروخورده داری پشت هم شیرجه بزن...
تو واسه این به دنیا اومدی که زجر بکشی...همین...
خشم ... خشم فروخفته ... من سرشارم از این واژه
آخه چرا به دنیا اومدم ؟؟؟؟؟؟
یعنی انقدر داره زندگی به تو سخت می گذره ؟
چرا انقدر ناشکری آخه ؟ من واقعا از این اخلاقت ناراحت میشم بهترین چیزا رو تو زندگیت داری و با تلاش و یک کم امید و یک کم زیاد فکر باز می تونی هر چیز دیگه ای که میخوای به دست بیاری.
ایراد گرفتن از زندگی و نا امید بودن فقط مخصوص آدمای ضعیفه که کاری جز حسرت خوردن بلد نیستند .
یاد بگیر از چیزایی که داری و همه حسرتشو میخورن با تمام وجودت استفاده کنی و خوشحال باشی چون ممکنه (ممکن که نه صد در صد ) اگه قدرشو ندونی و اینجوری همش حسرت چیزای دیگه رو بخوری از دستشون میدی .
اینا رو کاملا جدی گفتم چون دیگه خسته شدم از این که با خوشحالی میام تو وب لاگت تا نوشته هاتو بخونم و چیزی جز یاس و ناامیدی نیمیبینم و دلم بیش از حد میگیره .
ناشکر ؟ من فقط اعتراض دارم ، همین . به این هستی با این همه بی نظمی و بی حکمتی و بی عدالتی اعتراض دارم . من با فلسفه هستی مشکل دارم ، فقط همین .
و در عین حال که سرشاری از اون واژه اگه قرار باشه یه جا خشمت رو تخلیه کنی میبینی هیچ حسی نداری...
آره راست می گی ! شاید یکی دیگه از اون چیزایی که آزارم می ده همینه