خسته شدم از بس همه رو راه بردم . خسته شدم از بس همه چیز به تصمیم من ختم شد . خسته شدم از بس به همه چیز و همه کس فکر کردم غیر از خودم . احساس می کنم دارم آب می شم . خسته شدم از بس ناسازگارترین عناصر رو کنار هم چیدم . آخرین باری که احساس آرامش کردم یک عصر جمعه بود ، تو روزای آخر تابستون . خیلی خسته ام ، فقط همین ...
سلام
من دقیقا هیچ نشونی از صاحب این وبلاگ ندیدم؛حتی اسم
هرکی هستی؛هرجا هستی موفق باشی
خسته شدم از بس به همه چیز و همه کس فکر کردم غیر از خودم
این جمله با تمام وجود حس می کنم
بعضی وقتها آدم باید به این نتیجه برسه که با از دست دادن یک چیزی به چیزای با اهمیت تری تو زندگیش دست پیدا می کنه . (حتی کار هم حدی داره) منم خسته ام . دلم برای زندگی کردن تنگ شده !!!
لحظه ها را گذراندیم که به خوشبختی برسیم؛ غافل از آنکه لحظه ها همان خوشبختی بودند...