تمام ناپیدای من

درد من این گشتن بی امان ، پی چیزی است که نمی دانم چیست

تمام ناپیدای من

درد من این گشتن بی امان ، پی چیزی است که نمی دانم چیست

پیرتر شدم

امروز من یک سال دیگر پیر شدم . خوشیدِ سومین دهه زندگی ام رو به غروب است و من امشب نمی دانم در حالی که خورشیدِ روز، رو به طلوع است چرا بی خواب شده ام . امشب شب خوبی داشتم . عزیزترین عزیزانم را در کنارم داشتم . روزهایی از عمرم را سپری می کنم که سالها پیش در آرزوهایم سرابی می نمود . نمی دانم چرا باز هم زیاد خوشحال نیستم ، نه اینکه نیستم ، راضی نیستم . شاید من اینطور آفریده شدم ؛ شاید هم ناشکرم . شُکر؟ شُکرِ کی ؟ شکرِ چی ؟ دیگه از این مغلطه بزرگ خسته شدم . چی شد یک دفعه باز به جاده خاکی کشیدم ؟ مثل اینکه دست خودم نیست . یک سال دیگه به ته خط نزدیک شدم و هنوز دارم سر داستان ته خط بحث می کنم . ناراضی نیستم البته . شوق دارم یه جورایی که ته خط رو ببینم . بالاخره معلوم می شه که کی راست می گه . حتی اگه معلوم بشه که همه عمر راجع به زندگی اشتباه فکر می کردم شاکی نمی شم ، چون حداقل معلوم می شه به اون سیاهی هم که فکر می کردم نیست . خلاصه اساسا از ته خط خوشم می یاد وقتی فکر می کنم می بینم ، کتاب که می خونم اول صفحه آخرش رو می خونم ؛ فیلم که می بینم اول آخرشو نگاه می کنم ؛ می نویسم و به جمله آخرش فکر می کنم . خلاصه منم و عشق آخر خط هر چیزی که فکرشو بکنی ، مخصوصا وقتی صحبت سر آخر خط زندگی باشه .

آب

دیروز از ساعت 6 بعداز ظهر آب قطع شد . چند بار زنگ زدم اتفاقات آب ببینم ماجرا چیه . یارو هی می گفت ، آقا ماه رمضونه نزدیکه اذان مصرف می ره بالا فشار آب کم می شه . آقا چشت روز بد نبینه تا ساعت 12 شب ماجرا همین بود . دوباره زنگ زدم ، یارو بازم همینو گفت . بهش گفتم حالا ما باید چه کار کنیم ؟ گفت باید منبع بذاریم . بهش گفتم دوست عزیز منبع که مثل چشمه عمل نمی کنه وقت عَلمش کردی خود به خود آب تولید کنه . ساعت 12 شب آب نیست منبع بذارم کی باید پر بشه . یارو میگه راست می گی اینم هست . من باید چی به این بگم ؟!!!
رفتم رو پشت بوم دیدم کولر واحدهای دیگه داره کار می کنه . عجب !!! پس فشار آب فقط با ما مشکل داره ها؟ رفتم تو پارکینگ سراغ کنتور آب . شیرا رو چک کردم دیدم یک حروم زاده ای شیر آب ما رو بسته . واقعا آخه مردم آذاری تا کجا ؟

سندروم پرکاری ذهنی

نمی دانم چرا اخیرا فعالیت های ذهنم متوقف یا حداقل کمی کند نمی شود . گاهی اوقات همزمان به چند موضوع فکر می کنم . مشکل اینجاست که به همین نسبت پایایی موضوعات در ذهنم کاهش پیدا می کنند . مجبورم با عجله نتایج یا فرآیندهایی را که به ذهنم می رسند یادداشت کنم و گرنه در دم فراموششان می کنم . این معضل حتی در زمان های استراحت دست از سرم بر نمی دارد . زمان خواب با تمام خستگی نمی توانم بخوابم و در معدود زمان های بیکاری مدام راه می روم و دنبال چیزی می گردم تا ذهنم را به آن بند کنم . آخه این یعنی چی ؟
مثلا همین الان خسته و کوفته و با سردرد هر کار می کنم خوابم نمی بره . این هم شده بیماری این روزهای من !

دلتنگی

آدم هر چی بزرگتر می شه بیشتر قدر پدر و مادرشو می دونه و بیشتر دلش براشون تنگ می شه . دوره نوجونی و جونی که خیلی وقت ها با هم درگیر می شیم و آدم دلش می خواد از همه چی کنده بشه هیچ وقت به چنین روزی فکر نمی کنه . 

دلم برای بیست سالگی ام تنگ شده

هیچ وقت هوس نکردم در زمان به عقب برگردم . هر چه فکر می کنم تکرار لحظاتی که گذشته چندان دلچسب نیست ، شاید هم شوق دیدن آینده مرا اینچنین به سوی خود می خواند . اما دلم برای بیست سالگی ام تنگ شده ، شاید می توانستم گونه ای دیگر زندگی کنم . 

این روزها

کم کم داره از این اتاق کوچیک و دنج و آرومی که دارم خوشم می یاد . کار زیادی ندارم که انجام بدم . بیشتر مثل چند ساعت ریلکسیشن می مونه . فقط حیف که نمی تونم با یک پیژامه پشت میزم بنشینم . 

پایان پیکار

امروز دشمن آخرین تیر ترکش خودش را هم رها کرد ، اما بالاخره ما پیروز شدیم . باور کردنش سخت است ، اما امروز من برای یک امضا از ساعت 9 صبح تا ساعت 1:30 بعد از ظهر منتظر تشریف فرمایی جناب مسئول حفاظت اطلاعات که ظاهرا من و بیست نفر دیگر را با عضو شریف خودش اشتباه گرفته بود معطل شدم . اشتباه نکنید فقط یک امضا .
اما بالاخره تمام شد . کارت موقت پایان خدمت را گرفتیم . و من هنوز در سفرم

من هنوز در سفرم

همچون یک پیکار جنگی صبح به قرارگاه خاتم می رویم و انواع جک های تلخ ارتش این کشور را نظاره می کنیم و بی خودانه از مجبوری در راهروها و ساختمان های قرارگاه می دویم و از این و آن امضای سه برگی تسویه حساب سربازی را می گیریم و خوشحال از اینکه بالاخره این کارت پایان خدمت لعنتی را می گیریم و من با خودم فکر می کنم این ارتشی است که اگر روزی در این کشور جنگ شود می خواهد از کشور دفاع کند ؟!! بزرگترین قرارگاه نظامی پدافند هوایی !!! 

بعد از ایستادن پشت درهایی که سربازانش از بیکاری در را بسته نگاه می دارند و خودشان هم نمی دانند چرا به خانه برمی گردیم و در مترو همه آنها را می بینم که بعد از پایان ساعت اداری همچون من در راه بازگشت به خانه اند . تا فردا صبح که دوباره باید به پیکار بروم در صلح خواهیم بود .

سفر

دارم میرم سفر . نمی دونم برمیگردم یا نه ! به هر حال چند روزی از همه چی دور می شم . خوشحالم . چه برگردم ، چه برنگردم . 

زباله ای به نام وایمکس ایرانسل

بعد از فشردن کلید 1 صدای تکراری بانویی که با آرامش خاصی در رابطه با موضوعات بی ربط صحبت می کند به گوش می رسد . کاملا واضح است که این همه توضیحات بی ربط برای تلف کردن وقت مخاطبی است که تماس گرفته . به این ترتیب او متوجه نخواهد شد که در واقع این یک تکنیک وقت کشی است . من که شخصا هیچ وقت متوجه این موضوع نمی شوم . حتی همین الان هم متوجه نیستم . باور کنید .
 اما بعد از به پایان رسیدن سخنرانی خانم مجری و شروع شدن آهنگی که گویی پایانی ندارد شرایط متفاوت می شود و مخاطب کم کم متوجه می شود داستان از چه قرار است . من چندین بار با این روش میزان صبر و شکیبایی خودم را سنجیده ام . امشب اما 45 دقیقه انتظار پشت خط با عث شد به این نتیجه برسم که این من نیستم که دارم صبر و شکیبایی خودم را می سنجم بلکه این کمپانی معزز و معظم ایرانسل است که دارد میزان لجاجت من و امثال مرا می سنجد . 
بعد از 45 دقیقه مذکور صدای اهنگ انتظار دیگر جزئی از وجودم شده بود که صدای مردی با لهجه ترکی مرا به خودم آورد . "سلام عرض می کنم ، چه کمکی می تونم بهتون بکنم ؟" 
کمک ؟ واقعا روت می شه این حرف رو بزنی ؟ خجالت نمی کشی ؟ واقعا فکر می کنی می تونی کمکی به من بکنی ؟ بعد از کلی توضیح در رابطه با هزینه ای که پرداخت کردم و سرویسی که ناجوانمردانه قطع شده ، اوپراتور محترم به این نتیجه می رسند که باید دقیقتر موضوع را بررسی کنند و در کمال آرامش می فرمایند "اشکالی نداره چند لحظه پشت خط بمونید؟" ای بابا ما که 45 دقیقه صبر کردیم این چند لحظه هم روش . البته من که می دونم اساسا چند لحظه در دنیای ایرانسل یعنی چی ؟ گوش را روی میز گذاشتم و در فاصله این چند لحظه به حمام رفتم تا حداقل در این بازه زمانی یک کار مفیدی کرده باشم . وقتی از زیر دوش برگشتم صدای اوپراتور را شنیدم که با احترام هر چه تمام تر از من تشکر می کرد برای اینکه صبر پیشه کردم . خوب حالا بالاخره این اینترنت ما وصل می شه یا نه ؟!!!  "متاسفم ، شما باید چهارصد و هشتاد تومان دیگه پرداخت کنید . من یک شماره پیگیری به شما می دم تا بعدا تماس بگیرید و علت رو جویا بشید  " خیلی ممنونم . من حتما مجددا تماس می گیرم ، شک نکن . ان شاءا... دفعه بعد که خواستم برم حمام حتما تماس می گیرم . ضمنا از همین جا از همه عزیزان دست اندر کار ایرانسل که تلاش شبانه روزی دارند که این سرویس رو ملت عزیز ارائه بدهند تشکر می کنم و یه درخواست هم دارم اگه ایرادی نداره . حداقل هر وقت دوست داشتین اینترنت ما رو وصل کردین پاتونو از رو سیمش بردارید که اینترنت 128  یه فرق کوچولویی با Dial Up داشته باشه .