تمام ناپیدای من

درد من این گشتن بی امان ، پی چیزی است که نمی دانم چیست

تمام ناپیدای من

درد من این گشتن بی امان ، پی چیزی است که نمی دانم چیست

یک سال گذشت

امروز صبح که از خواب بیدار شدم ، صادق برام sms  زده بود . سیصد و شصت و پنجمین روز . مثل برق و باد گذشت . واژه 1/10 برام یادآور خاطرات تلخ و شیرین زیادی هست که هیچ وقت از یادم نخواهد رفت . خاطرات روزهایی که تصور می کردم هیچ گاه تمام نخواهد شد . اما آن روزها گذشت و از گذشت آن روزها یک سال گذشته . روزهای سختی که در عین سختی هر وقت به یادش می افتم با خودم می گویم یادش بخیر . روزهایی که باعث شد قدر خیلی چیزها را که داشتم بیشتر بدانم . روزهای سختی که گذشت هر ثانیه اش گاهی اوقات سالها طول می کشید . شاید از میان تمام آدم هایی که آنجا بودند گذشت زمان برای من سخت تر می گذشت . با تمام مشغله ها و حساسیت هایی که داشتم گویی به زندان ابد محکوم شده بودم . به هر حال یک سال از آن دوران سخت گذشت . یادش بخیر

نظرات 2 + ارسال نظر
بحران شنبه 4 دی‌ماه سال 1389 ساعت 08:33 ب.ظ http://crisis.blogsky.com

آنگاه که آوار تنهایی روحت را در هم شکست ، گوشه ی قلبت را بنگر ، من آنجا به انتظارت هستم . . .

:)

تو یکشنبه 19 دی‌ماه سال 1389 ساعت 02:53 ق.ظ http://www.chasbandegihaye-roohe-ma.blogsky.com

الهی بمیرم فقط خودت و اسه خودت کامنت گذاشتی...

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد