تمام ناپیدای من

درد من این گشتن بی امان ، پی چیزی است که نمی دانم چیست

تمام ناپیدای من

درد من این گشتن بی امان ، پی چیزی است که نمی دانم چیست

نقطه پایان

یک سال دیگر هم گذشت . سال 89 به پایان رسید . عجب سال مضخرفی بود . یک از بدترین سال های عمرم را پشت سر گذاشتم . بعد از سال 79 که پدر بزرگ فوت کرد تصور نمی کردم سالی به این بدی داشته باشم . اما انگار هر ده سال یک بار یک سال پریشان و سرشار از خاطرات تلخ باید باشد و گرنه گردش گیتی از کار می افتد ؛ نه اینکه بقیه این سال های میانی را به خوبی و خوشی گذراندیم حالا یک سال هم تو هر ده سال بد بگذرونیم . 

حالا که نگاه می کنم می بینم واقعا یک دهه گذشته ؛ یک دهه پیر شدم ؛ یک دهه به نابودی نزدیک شدم . وای خدای من این دهه رو با چه سال گندی تمومش کردی ! توی کل این سال گذشته شاید فقط 10 روز خوب و به یاد ماندنی دارم . بقیه روزها از یک کنار روزهای سخت و بد خاطره و پر از اضطراب بود . چقدر قراره زندگی کنم یک سال رو گذروندم و فقط از 10 روزش لذت بردم . باید چه کار کنم ؟ یک سال جدید رو پیش رو دارم . امید وارم سال دیگه این موقع ، حساب روزای خوب زندگی ام از ده روز هم کمتر نباشه . 

 واقعا نمی دونم الان آدم خوشبختی محسوب می شم یا بدبخت ؟! هر چی هستم راضی نیستم . آخرش من در آرزوی رسیدن به این رضایت از زندگی جون خودمو از دست می دم .  

سال 89 تو که با گذرت از کنار ما فاتحه ما رو خوندی ، رمق ما رو گرفتی . خداحافظ . امیدوارم دیگه تو تاریخ زندگی من یکی دیگه پیدات نشه .  

نصفه شبی خوابم نمی بره . فکرشو بکن ؛ بعد از یک روز کاری بدون استراحت ؛ فردا هم از 8 صبح باید سر کار باشی با خیل عظیمی از دانشجوهای در پیتت مواجه بشی و مثل همیشه با خنگ بازیشون اعصابتو به هم بریزن ؛ ولی تو خوابت نمی بره . ای داد بیداد . خدایا می گم نظرت چیه دست از سر کچل ما برداری و آزمایش و امتحان یک جماعت دیگه از اهالی کره زمین رو برگزار کنی ؟! ما که از بس آزمایش پس دادیم بهشت و جهنممون قاطی شد رفت . خواب شبو دیگه از این چشای وامونده نگیر . کاش صدامو می شنیدی . می دونم فایده نداره ، ولی شبت بخیر .

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد