وقتی دبیرستان می رفتم نوشتن یک رومان رو شروع کردم . شاید بیشتر از سه بار از اول نوشتمش و قسمت هایی رو بهش اضافه کردم یا ازش حذف کردم . البته درونمایه اصلی داستان تغییر نکرد . موضوع داستان موضوع جالبی بود . هیچ وقت نمی دونستم که پایان این داستان چی میشه . فقط می نوشتم و جلو می رفتم . نمی دونم چرا تازگی ها هوس کردم اون داستان رو یک بار دیگه از اول بنویسم . البته این بار می دونم پایان داستان چی می شه . نمی دونم می تونم یا وقت می کنم یا نه . اما خیلی دلم می خواد بنویسم . از وقتی خیلی بچه بودم آرزو داشتم یک رومان بنویسم . نمی دونم چرا ؛ اما بالاخره یک روز این کار رو می کنم . یک روز این اتفاق میفته .
کاش بیشتر درباره اش می نوشتی بلکه بفهمیم جریانش چیه. منتظریم