تمام ناپیدای من

درد من این گشتن بی امان ، پی چیزی است که نمی دانم چیست

تمام ناپیدای من

درد من این گشتن بی امان ، پی چیزی است که نمی دانم چیست

تو هیچی نیستی ...

گفتم که تو تنهایی . اما خودت شک داشتی . تو تنهایی . نه خدایی هست که تو تنهایی خودت بهش پناه ببری ، نه عشقی . تو یه خوکی . خوکها رو هیچ کس دوست نداره . هیچ کس هم بهشون اعتماد نداره . خوکها موجودات بدبختی هستند . ازت متنفرم . چی میشد اگه زودتر می مردی ؟!! مگه چی تو این زندگی نکبت بارت داری که دلتو بهش خوش کنی ؟ چرا نمی میری؟ تو تنهاترین موجود روی کره زمین هستی . حتی خودتم از خودت متنفری . حتی خودتم از وجود خودت زجر می کشی ؛ پس چرا نمی میری ؟ نه به خاطر دیگران ، به خاطر خودت بمیر . کاری نداره که . 5 دقیقه نفس نکش . باور کن راحت می شی . بالاخره اونور مردنت یک چیزی هست دیگه . هر چی باشه حتی اگه هیچی نباشه از اینی که هست بهتره . تو هیچی نیستی ؛ برای هیچ کس ارزشی نداری ؛ بودنت برای همه جز دردسر چیزی نداره ؛ تو فقط هزینه ای ؛ تو هیچی نیستی ؛ تو فقط یک آشغال عوضی هستی که خودتم نمی دونی چرا تنها خاصیتت آزار دادن دیگرانه . تو فقط یک نمایش تهوع آور از همه چیزای خوبی . تو هیچی نیستی ؛ تو حتی نمی تونی از خودت دفاع کنی . تو یه موجود پست و بی ارزشی که لیاقت هیچ چی رو نداری . هیچ وقت ازت خوشم نیومده . همیشه ازت متنفر بودم . حتی از اون تلاش بی پایانی که برای بهتر شدن داری حالم به هم می خوره ؛ چون هیچ وقت بازم به هیچ جا نمی رسه . ازت متنفرم . به خاطر تمام ویژگیهای مضخرفی که داری . تک تک سلولهای بدنت باید نابود بشه که زمین از شرت خلاص بشه . تو هیچی نیستی ...

من دارم فکر می کنم !

من دارم فکر می کنم . همین !

هوس کردم ...

وقتی دبیرستان می رفتم نوشتن یک رومان رو شروع کردم . شاید بیشتر از سه بار از اول نوشتمش و قسمت هایی رو بهش اضافه کردم یا ازش حذف کردم . البته درونمایه اصلی داستان تغییر نکرد . موضوع داستان موضوع جالبی بود . هیچ وقت نمی دونستم که پایان این داستان چی میشه . فقط می نوشتم و جلو می رفتم . نمی دونم چرا تازگی ها هوس کردم اون داستان رو یک بار دیگه از اول بنویسم . البته این بار می دونم پایان داستان چی می شه . نمی دونم می تونم یا وقت می کنم یا نه . اما خیلی دلم می خواد بنویسم . از وقتی خیلی بچه بودم آرزو داشتم یک رومان بنویسم . نمی دونم چرا ؛ اما بالاخره یک روز این کار رو می کنم . یک روز این اتفاق میفته . 

سال نو مبارک

دهه نود آغاز شد . یک سال جدید . امیدوارم پایان خوبی داشته باشه . همین