تمام ناپیدای من

درد من این گشتن بی امان ، پی چیزی است که نمی دانم چیست

تمام ناپیدای من

درد من این گشتن بی امان ، پی چیزی است که نمی دانم چیست

درد بی پایان

بعضی وقت ها خودم هم در کار خودم می مانم .چه درمانی دارد این روح خسته و ناراضی ؟ روحم خسته است . راضی نیستم . خودم هم نمی دانم به دنبال چه هستم ؟ کجا باید به دنبال آن گم کرده ام بگردم ؟

 درد بزرگی است به بند کشیدن روح سرکشی که حتی علت طغیانش را نمی دانی . درد بزرگی است نشستن در جایگاهی که به همه راه نشان دهی و خود در خلوت خانه تاریک وجودت به دنبال راهی تشنه راهنمایی ؛ سرگشته و حیران از کورسوی امیدی .  چه دردی است ؟!! چه درمانی دارد ؟!! دردی از درون تمام وجودم را به نابودی می کشد که حتی منشا آن را هم نمی دانم . 

این روح سرگشته بیمار به رسیدن به سرچشمه هیچ آرزویی سیراب نمی شود . با خودم می گویم این آرزوهای بی کران تعریف موجودیت انسان است ؛ اما باز پوزخندی می زنم ، چون خوب می دانم که این روح بیمار ، روانم را به ناکجا آبادی روان کرده ؛ بی بازگشت .


نظرات 2 + ارسال نظر
کرگدن عاشق دوشنبه 2 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:42 ب.ظ http://www.fonex.blogsky.com

نمیدانم چه میخواهم خدایا
به دنبال چه میگردم شب و روز
چه میگوید نگاه خسته ی من
چرا افسرده است این قلب پر سوز
ز جمع آشنایان میگریزم
به کنجی میخزم
آرام و خاموش
نگاهم غوطه ور در تیرگی ها
به بیمار دل خود میدهم گوش
گریزانم از این مردم که با من
به ظاهر همدم و یکرنگ هستند
ولی در باطن از فرط حقارت
بدامانم دو صد پیرایه بستند
از این مردم که تا شعرم شنیدند
برویم چون گلی خوشبو شکفتند
ولی آن دم که در خلوت نشستند
مرا دیوانه ای بد نام گفتند
دل من ای دل دیوانه ی من
که میسوزی از این بیگانگی ها
مکن دیگر ز دست غیر فریاد
خدا را بس کن این دیوانگی ها
"فروغ فرخزاد"

تو دوشنبه 2 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 05:12 ب.ظ http://www.chasbandegihaye-roohe-ma.blogsky.com

خودت که خوب میدونی دردت چیه...

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد