یه خستگی ای تو وجودمه که فکر کنم اگه یک هفته هم فقط بخوابم رفع نمی شه . گرچه وقتی می خوام بخوابم ، حیفم می یاد چشمم رو به روی لحظاتی که داره مثل برق می گذره و دیگه هیچ وقت برنمی گردند ببندم . به قول اون مرحوم ، بعد از مرگ به اندازه کافی وقت برای خوابیدن هست .
منم خسته ام ولی فکر نمی کنم این خستگی با خواب رفع بشه .
خسته ام از این زندگی که هیچ هیجانی توش نیست و همه چیز شده تکرار مکررات و با گذشت زمان هم بد و بدتر میشه .
تنها دلخوشی زندگی همینه که لحظاتمو با کسی می گذرونم که بهترینه ...
منم از این تکرار بی نهایت خسته شدم و به دنبال یک تغییرم . فقط امیدوارم اولین تغییری که سر راه زندگی قرار خواهد گرفت آرزوی برگشت به همین روزهای مضخرف تکراری رو نداشته باشیم
اپیدمی شده این خستگی...