تمام ناپیدای من

درد من این گشتن بی امان ، پی چیزی است که نمی دانم چیست

تمام ناپیدای من

درد من این گشتن بی امان ، پی چیزی است که نمی دانم چیست

کشور من (44)

در کشور من بهترین هنرپیشگان جهان زندگی می کنند . مردم حتی برای خودشان هم فیلم بازی می کنند . در این کشور هیچ چیز واقعی نیست.

کشور من (43)

در کشور من هیچ کس به هیچ عنوان به هیچ کس اعتماد ندارد ، با این حال همه سر هم کلاه می گذارند .

کشور من (42)

در کشور من همه چیز خاکستریست .

در کشور من (41)

در کشور من گاهی وقت ها حرف هایی که مردم می زنند به هیچ زبان زنده ای در دنیا قابل ترجمه نیست .
پی نوشت : نمی دانم این یک حسن است که مردم کشورهای دیگر گاهی حرف های ما را نمی فهمند یا یک دردسر ارتباطی

کشور من (40)

در کشور من مردم به تماشای مراسم اعدام می روند و با خود چیپس و تخمه و پفک می برند و با دیدن مراسم اعدام با سوت و هورا از دیدن جان دادن یک انسان لذت می برند .

پی نوشت : نمی دونم این حرف چقدر قابل درکه . مسئله نه قاتل هست و نه اعدام . که البته هر دوش زشت و وحشیانه است . مسئله اینه که یک ملت به کجا رسیده اند که می تونن از جان دادن یک انسان در برابر چشماشون لذت ببرند . چقدر باید درجه انسانیت یک انسان سقوط کرده باشه که از غیرانسانی ترین عمل انسان لذت ببره ؟!!!!

کشور من (39)

در کشور من اکثر آدم هایی که رانندگی می کنند وقتی به چراغ زرد می رسند سرعتشان را افزایش می دهند تا قبل از قرمز شدن چراغ عبور کنند .

کشور من (38)

در کشور من آدم ها آنقدر خودشان را سانسور می کنند ، که گاهی از سر عادت این کار را در خلوت خود هم انجام می دهند .

کشور من (37)

در کشور من تخصص در انجام کارها یک شوخی با مزه است .

کشور من (36)

در کشور من خارج به یک کلمه خاص تبدیل شده ، چون هر جایی از دنیا که بری شرایط زندگی بهتر می شه .

کشور من (35)

در کشور من مردم در خیابان ها آشغال می ریزند و از تمیزی خیابان های اروپا تعریف می کنند .