تمام ناپیدای من

درد من این گشتن بی امان ، پی چیزی است که نمی دانم چیست

تمام ناپیدای من

درد من این گشتن بی امان ، پی چیزی است که نمی دانم چیست

کشور من (25)

در کشور من خز و خیل هایی هستند که بعد از خرید ماشین نو پلاستیک صندلی و دستک راهنما رو جدا نمی کنند . اون ماشین کهنه و فرسوده می شه ولی پلاستیک هاش سر جاشون می مونن .

کشور من (24)

متن زیر برگرفته از این لینک هست : http://nakhodaa.blogspot.com/2011/09/70.html

خیلی باهاش کردم و دیدم واقعا کشور من همینه ؛ درست می گه .


بسیار دور از هم قد کشیده‌ایم

هر یک بر فراز صخره‌ای بلند و دره‌ای عمیق؛ میانمان که با هیچ خاکستری پر نخواهد شد ...

جدایمان کردند؛ از روز اول مهر ! با پوشش‌های متفاوت !


مانتو و مقنعه و چادر تیره بر تو پوشاندند 

و ...

من را با لباس فرم و !

کله‌ای تراشیده به ساختمانی دیگر فرستادند

من را به مدرسه‌ی پسرانه و تو را دخترانه ... !!!

دانشگاه هم که رفتیم جدایمان کردند

با ردیف‌های دور از هم ... 

نیمکت‌های خانم‌ها و آقایان

با درها و راهروها و ورودی‌ها و خروجی‌های خواهران و برادران ...

جدایمان کردند

و ... 

ما بسیار دور از هم قد کشیدیم

 

در اتوبوس !

با میله‌ها و در حرم و امامزاده با نرده‌ها 

و در دریا و ساحل ... 

با پارچه‌های برزنتی !

آنقدر دور و غریب !

از هم بزرگ شدیم تا من شدم راز درک ناشدنی‌ای برای تو !

و ... 

تو شدی عقده‌ی جنسی سرکوب شده‌ای برای من !!!

تا هر جا که دیگر نتوانستند جدایمان کنند  

در تاکسی و خیابان

از زور نادانی و بیماری و عقده‌های جنسی

تو در پی یک نگاه و توجه و متلک از من باشی ... 

و من خود را به تو بمالم !

و برهنگی ساق پایت حالی به حالی‌ام کند ...

و نگاه حریص‌ام مانتو ات را بدرد !

جدا و بسیار دور از هم قد کشیدیم انقدر که تا پایین تنه هایمان معذب مان کرد خیال کردیم عاشق شده‌ایم و 

چون عاشق هستیم باید ازدواج کنیم و بعد هم با هزاران عقده‌ی بیدار و خفته به زیر یک سقف رفتیم !

بسیار دور از هم قد کشیدیم ... 

انقدر که دیگر نگاه‌مان نیز یکدیگر را خوب و درست ندید و نگاه‌های انسانی جای خود را به نگاه جنسیتی دادند درهمه جا

در محل کار، در محافل فرهنگی و علمی و حتی جلسات سیاسی ...

و تو باید تقاص همه‌ی این فاصله ها را بپردازی انگار

تقاص دوری از من و بر صخره‌ای دیگر قدکشیدنت را ... 
تقاص تو را ندیدن و نشناختن را !

باید که تنت بلرزد ...
وقتی هوا تاریک می‌شود
و ...
تو تنها در خیابانی
وقتی دنبال کار می‌گردی 
وقتی تاکسی سوار می شوی !

اینجا یک مستراح عمومی است !!!
به وسعت یک کشور ... 

بهتان بر نخورد !
آخر سالیان سال است 
که ... 
در همه جای دنیا

فقط مستراح‌ها را 
زنانه و مردانه کرده‌اند !!!

 

کشور من (23)

در کشور من سر هر کوچه ای یک امام زاده می یابی

کشور من (22)

در کشور من به هر کجا که سر می زنی اکثر آدم ها بوی عرق می دهند و سر و وضع نا مرتب دارند . در این کشور در نگاه آدم ها هر کسی به سر و وضع خودش می رسد یقینا یک مشکل اخلاقی دارد .

کشور من (21)

در کشور من دزدی در روز روشن ، جلوی چشم میلیون ها آدم یک امر عادی و کاملا طبیعی است

کشور من (20)

در کشور من میزان عزت و احترام آدم ها بستگی به میزان پولشان دارد و البته پارتی مربوطه

حس غریب

حس غریبیست وقتی در هر جا که هستی ، احساس می کنی اینجا جایی نیست که تو باید باشی و دوست داری باشی .

کشور من (19)

کشور من تاریخی دارد به وسعت تاریخ زمین و مردمانش حافظه تاریخی ای دارند به وسعت حافظه یک ماهی .

کشور من (18)

در کشور من تا چوب بالای سر کسی نباشد کسی کار نمی کند .

سیزده

من به نحس بودن سیزده با تمام وجودم معتقدم . گندترین روزهای زندگی در سیزدهم هر ماه به سراغم می آید .