-
خسته
شنبه 21 خردادماه سال 1390 12:23
یه خستگی ای تو وجودمه که فکر کنم اگه یک هفته هم فقط بخوابم رفع نمی شه . گرچه وقتی می خوام بخوابم ، حیفم می یاد چشمم رو به روی لحظاتی که داره مثل برق می گذره و دیگه هیچ وقت برنمی گردند ببندم . به قول اون مرحوم ، بعد از مرگ به اندازه کافی وقت برای خوابیدن هست .
-
چی می تونم بگم ؟!
پنجشنبه 19 خردادماه سال 1390 08:31
با خودم می گم این زندگی لعنتی مگه چقدر ارزش داره ؟ مگه چند بار این لحظه ها و روزهای عزیز رو تجربه می کنیم ؟ مثل یک چهارپا تو کلی گرفتاری و بدبختی که اسمش رو گذاشتم کار ،خودمو اسیر کردم . باید یک دستی به سر و روی این زندگی بکشم .
-
Sharp Words
چهارشنبه 18 خردادماه سال 1390 09:03
Sharp words make more wounds than surgeons can heal . Thomas Churchyard
-
بریز بیرون
سهشنبه 17 خردادماه سال 1390 09:43
با خودت روراست باش . بریز بیرون !
-
مورد تنفر بودن چه حسی داره ؟
سهشنبه 10 خردادماه سال 1390 08:47
اخیرا صبح که وارد دانشگاه می شوم زن میان سال و پر هیکلی را می بینم که با چهره ای مسخ شده و دوست نداشتنی در راه روها یا دم در ایستاده . چادری که بر سر می گذارد هیکل درشت او را درشت تر نشان می دهد . اول با خودم فکر می کردم این مادر فولاد زره دیگر کیست که هر روز صبح چشمم با جمالش روشن می شود . تا بالاخر فهمیدم سرکار...
-
اندر حکایات عبید زاکانی
دوشنبه 9 خردادماه سال 1390 11:26
عبید زاکانی را گفتند اسلام را چگونه دیدی؟ گفت دین عجیبی است.چون در آن وارد شوی سر آلتت را ببرند و چون خارج شوی سر خودت را
-
کار
شنبه 7 خردادماه سال 1390 09:58
به قول یه بنده خدایی "اگه می خوای یک عمر به زور نری سر کار ، برو دنبال کاری که عاشقشی" . حالا که خوب فکر می کنم می بینم بیشتر عمرم کارایی رو که عاشقشون بودم به عنوان یک کار فوق برنامه و در ساعات مرده روز انجام دادم ؛ خیلی وقت ها هم وقت اضافی نداشتم . چه وقت درس خودن در دوره دبیرستان و دانشگاه و چه امروز در...
-
زمان
چهارشنبه 4 خردادماه سال 1390 21:21
نمی دانم واقعا شبانه روز اینقدر کوتاه است یا این احساسی است که من دارم . هیچوقت دیر نمی شود ولی ملاقات با دنیا زود می گذرد
-
درد بی پایان
دوشنبه 2 خردادماه سال 1390 14:17
بعضی وقت ها خودم هم در کار خودم می مانم .چه درمانی دارد این روح خسته و ناراضی ؟ روحم خسته است . راضی نیستم . خودم هم نمی دانم به دنبال چه هستم ؟ کجا باید به دنبال آن گم کرده ام بگردم ؟ درد بزرگی است به بند کشیدن روح سرکشی که حتی علت طغیانش را نمی دانی . درد بزرگی است نشستن در جایگاهی که به همه راه نشان دهی و خود در...
-
دلم برای بیست سالگی ام تنگ شده
یکشنبه 1 خردادماه سال 1390 09:53
هیچ وقت هوس نکردم در زمان به عقب برگردم . هر چه فکر می کنم تکرار لحظاتی که گذشته چندان دلچسب نیست ، شاید هم شوق دیدن آینده مرا اینچنین به سوی خود می خواند . اما دلم برای بیست سالگی ام تنگ شده ، شاید می توانستم گونه ای دیگر زندگی کنم .
-
این روزها
چهارشنبه 28 اردیبهشتماه سال 1390 11:31
کم کم داره از این اتاق کوچیک و دنج و آرومی که دارم خوشم می یاد . کار زیادی ندارم که انجام بدم . بیشتر مثل چند ساعت ریلکسیشن می مونه . فقط حیف که نمی تونم با یک پیژامه پشت میزم بنشینم .
-
به آینده ایمیل بزنید
شنبه 24 اردیبهشتماه سال 1390 12:41
http://www.futureme.org/
-
راستی من برگشتم ، هنوز زندم ولی خسته
جمعه 23 اردیبهشتماه سال 1390 09:32
همین
-
آسانسور
جمعه 23 اردیبهشتماه سال 1390 09:31
تا حالا به آسانسور سواری خودمون دقت کردیم ؟ ما ایرانیها همیشه دور آسانسور می ایستیم . اساسا در شلوغ ترین وضعیت هم توی یک آسانسور کسی پشتش رو به دیگری نمی کنه و همه دایره وار می ایستند . علتش چیه ؟ 1) آیا ایرانیها ملت بسیار با ادبی هستند و به هم پشت نمی کنند ؟ 2) آیا ایرانیها به هم اعتماد ندارند و مطمئن نیستند اگه به...
-
بیماری ای به وسعت یک دین
چهارشنبه 21 اردیبهشتماه سال 1390 21:02
-
پایان پیکار
سهشنبه 20 اردیبهشتماه سال 1390 22:35
امروز دشمن آخرین تیر ترکش خودش را هم رها کرد ، اما بالاخره ما پیروز شدیم . باور کردنش سخت است ، اما امروز من برای یک امضا از ساعت 9 صبح تا ساعت 1:30 بعد از ظهر منتظر تشریف فرمایی جناب مسئول حفاظت اطلاعات که ظاهرا من و بیست نفر دیگر را با عضو شریف خودش اشتباه گرفته بود معطل شدم . اشتباه نکنید فقط یک امضا . اما بالاخره...
-
من هنوز در سفرم
دوشنبه 19 اردیبهشتماه سال 1390 20:05
همچون یک پیکار جنگی صبح به قرارگاه خاتم می رویم و انواع جک های تلخ ارتش این کشور را نظاره می کنیم و بی خودانه از مجبوری در راهروها و ساختمان های قرارگاه می دویم و از این و آن امضای سه برگی تسویه حساب سربازی را می گیریم و خوشحال از اینکه بالاخره این کارت پایان خدمت لعنتی را می گیریم و من با خودم فکر می کنم این ارتشی...
-
سفر
جمعه 16 اردیبهشتماه سال 1390 01:04
دارم میرم سفر . نمی دونم برمیگردم یا نه ! به هر حال چند روزی از همه چی دور می شم . خوشحالم . چه برگردم ، چه برنگردم .
-
آرامش
شنبه 10 اردیبهشتماه سال 1390 22:11
تا حالا به این موضوع فکر نکرده بودم که وقتی شب ها می شینم و کارهای روزمره رو بررسی می کنم و کارهای روزهای آیندم رو برای خودم می نویسم چقدر احساس آرامش بهم دست می ده .
-
دکستر
جمعه 9 اردیبهشتماه سال 1390 16:41
چقدر بعضی وقت ها احساس نزدیکی به شخصیت دکستر دارم !!!
-
زباله ای به نام وایمکس ایرانسل
دوشنبه 5 اردیبهشتماه سال 1390 00:45
بعد از فشردن کلید 1 صدای تکراری بانویی که با آرامش خاصی در رابطه با موضوعات بی ربط صحبت می کند به گوش می رسد . کاملا واضح است که این همه توضیحات بی ربط برای تلف کردن وقت مخاطبی است که تماس گرفته . به این ترتیب او متوجه نخواهد شد که در واقع این یک تکنیک وقت کشی است . من که شخصا هیچ وقت متوجه این موضوع نمی شوم . حتی...
-
هیجان
یکشنبه 28 فروردینماه سال 1390 22:07
زندگی گاهی اوقات هیجان یک شروع دوباره و نگرانی هیجان انگیز یک شکست دوباره است . من امروز غرق در هیجان هستم ...
-
ماهیگیری
شنبه 27 فروردینماه سال 1390 12:02
از اونجایی که در این دهه تصمیم گرفتم به زندگی و خودم و خودش بیشتر رسیدگی کنم و اساسا به آنچه در فرهنگ عامه ی مردم ایران زمین " حال کردن با زندگی " گفته می شه نزدیک بشم ، دیروز رفتیم ماهیگیری . روز خوبی بود . هوا عالی فقط دریغ از این همه باد . ما که آخرش موفق نشدیم غیر از چند تا ماهی کوچولوی بند انگشتی چیزی...
-
باز باران...
پنجشنبه 25 فروردینماه سال 1390 10:04
الان توی دفترم توی دانشگاه نشستم و از پتجره اتاقم که رو به محوطه سرسبز تازه بازسازی شده دانشگاه باز می شه بیرون رو تماشا می کنم و چایی می خورم . خیلی حس باحالیه ....
-
امروز نفس عمیقی کشیدم
سهشنبه 23 فروردینماه سال 1390 00:47
امروز جزء روزهایی بود که نفس عمیقی کشیدم و برای موفقیت طرح جدیدم آرزو کردم
-
سربازی هم تمام شد
چهارشنبه 17 فروردینماه سال 1390 12:56
سربازی که سالها کابوس زندگی ام شده بود ، دو هفته دیگه به پایان خواهد رسید در حالی که یک سال گذشته حتی یک روز هم پوتین نپوشیدم . دیشب با دو تا از بهترین دوستان دوران آموزشی رفتیم استخر . سربازی هم تمام شد .
-
یک نفس عمیق بکش و با خودت بشمار !
شنبه 13 فروردینماه سال 1390 00:37
زندگی بعضی وفتا لذت یک نفس عمیق و رضایت از اینکه جای بعضیا نیستی می شه ؛ بعضی وقت ها هم حسرت و یک آه عمیق و غبطه از اینکه چرا جای بعضیا نیستی ! اونایی این وسط خوشبخت ترن که نفس عمیق بیشتری می کشن و گرنه نفس عمیق و آه حسرت تو زندگی همه هست .
-
سر بالایی
جمعه 12 فروردینماه سال 1390 23:43
زندگی مثل یک مسیر سربالایی می مونه . به این باور رسیدم که آدما تا زمانی که مسیر مشترکی رو طی می کنند با هم همراه هستند . دیگه هیچ کس به خاطر همراهش نه مسیرشو عوض می کنه ، نه صبر .
-
حال من بی تو ...
دوشنبه 8 فروردینماه سال 1390 00:22
حال من بی تو ، حال مفلوکیست که تنها آرزویش مرگ است . حال من بی تو از هیچ هم تهی تر است .
-
... I have a dream
جمعه 5 فروردینماه سال 1390 17:42
می شه برگردی ؟